پنجشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۹۰

حس عجیبیه وقتی وسط یه جلسه کاری نشستی و یهو پسرت توی شکمت شروع میکنه تکون خوردن. احساس من اینه که دارم یواشکی با یه نفر دیگه حرف می زنم. بدون اینکه هیچ کسی بفهمه. مثل روزی که موبایل ها تبدیل بشن به ذراتی که می زاری توگوشت و هر وقت تصمیم بگیری از برق توی مغزت روشن می شن و از سیگنال مغزت می فهمن به کی می خوای زنگ بزنی و بعد هم فکرای مغزت رو تبدیل به صدات می کنن برای یارو.
من و پسرم همینطوریم. منتها تکنولوژی هامون هنوز سینک نیست. من نمی دونم اون چی می شنوه. خودمم چیزایی رو که می شنوم نمی فهمم!!!

هیچ نظری موجود نیست: