وقتی مادر علوم انسانی خوانده به فکر نقاشی دیوار می افتد!
بالاخره از بین دیوارهای سبز و نقاشی درخت، و دیوارهای آبی و نقاشی اقیانوس دومی رو انتخاب کردیم. قرار شد نصف پایین دیوار رو آبی کمی پررنگ تر، و نصف بالاشو آبی آسمانی بزنیم و من تیکه پایین رو تبدیل به زیر اقیانوس کنم.
یه چند روزی هی فکر کردم و تو ذهنم رنگها رو با هم قاطی کردم و خلاصه یه آخر هفته نشستم که رو کاغذ طرح بزنم. نه اینکه حالا فکر کنین چه خلق هنری می خواستم بکنم. در حد چند تا ماهی و دلفین و علف!
خلاصه یه طرحی زدم و از رنگ بندی و همه چیش هم خوشم اومد. گله های مختلف ماهی بود که با هم می رفتن و هر کدوم یه رنگی داشتن. امیر هم خوشش اومد. هنوز یکی دو ساعتی نگذشته بود که یه دفعه طرحه شروع کرد اذیت کردن. هی داشتم با خودم فکر می کردم چرا باهاش مشکل دارم که یهو دوزاریم افتاد. یه چیزی تو مغزم با این ایده که هر گله ماهی یه مجموعه همشکل و همرنگ شده بود و از بقیه گله ها جدا مشکل داشت. آخرش خلاصه این درگیری رو سعی کردم برای امیر توضیح بدم که شاید خودم هم بهتر بفهمم. جمله نتیجه گیری این بود که برای بچه بد آموزی داره که ماهی ها بر اساس شکل و رنگشون از هم جدان!!!
بعله...بنده به این نتیجه رسیده بودم که بر اساس نقاشی چند تا ماهی رنگی روی دیوار، بچه ممکنه نژاد پرست بشه!
خلاصه مطلب اینکه طرح عوض شد. حالا یه سری ماهی با رنگهای مختلف دور هم می پلکن. ولی با وجود همه ارزشی که برای پیام اخلاقی نقاشی های روی دیوار قائل بودم، نتونستم شکل ماهی ها رو متفاوت بکشم چون هر چی امتحان کردم، نتیجه بخاطر کم هنری من چیز بلبشوی ضایعی می شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر