امروز که باران ببارد 18 ساله می شوم...
شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۱
مامان دیروز رفت. و من از دو سه روز قبل رفتنش وحشتم گرفته بود. گذشته از همه کمک هاش و آرامشی که بهمون داد این مدت، بودنش اینجا انگار بودن همه آدمهایی بود که دلم می خواست کنارم باشن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر