شنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۹۱

آموزش خواب

مسیح از اولش خوب می خوابید. یعنی خیلی گریه و اینا نمی کرد موقع خواب. چند هفته اول که معمولا تو بغل می خوابید یا موقع شیر خوابش می برد. کم کم یه خورده برنامه اش مرتب شد و اینطوری شده بود که وقتی بیدار می شد شیر می خورد. دوماه و نیمش بود که شروع کرد شبها تا 5 صبح خوابیدن. چند بار که حتی گذاشتیمش روی دشکش و خودمون دراز کشیدیم و خودش خوابید. نکته خیلی مثبت خواب مسیح این بود که لازم نبود شیر بخوره تا بخوابه. البته پستونک می خورد چون واقعا احتیاج به مک  زدن داشت. سه ماه و نیمش که بود ما رفتیم ایران. یه 2-3 هفته ای  طول کشید تا خوابش درست بشه ولی بعد دوباره خوب شد. با اینکه هی بین خونه ما و خونه امیر اینا جابجا می شدیم. باز هم رسید به جایی که یکی از ملافه هاشو می دادم دستش و خودش می خوابید. فقط گاهی اگه تو بیداریش پستونکش می افتاد باید دوباره می زاشتم دهنش. ولی حدود 5 ماهش که شد دیگه پستونک رو نگرفت و اصرار داشت که با سینه بخوایه. نگرفت یعنی اینکه تا می زاشتیم تو دهنش و می فهمید که یه چیز پلاستیکیه تفش می کرد و گریه می کرد.

ما از قبل از اینکه این ماجرا شروع بشه درباره روش های خوابوندن بچه خونده بودیم (قبل از اینکه حتی بدونیم مسیح خوب می خوابه).و تصمیم گرفته بودیم روش معروف به "cry it out") که توش می زاری بچه گریه کنه و هر بار مدت زمانی رو که طول می دی تا بری پیشش رو اضافه می کنی رو انجام ندیم. من جایی خونده بودم که مخالفین این روش می گن که بچه در چند ماه اول وقتی گریه می کنه یعنی احساس نیاز به کمک داره و این روش باعث می شه احساس امنیت نکنه. من نمی دونم چقدر اینا راس می گفتن ولی کلا دلم با این روش نبود. بخصوص که مسیح اصلا گریه الکی نمی کرد و به نظرم نامردی بود همچین کاری برای همچین بچه ای. برای همین من کتاب baby whisperer رو خریدم که یه روش دیگه  اس. و ایران که بودم داشتم اونو می خوندم.
. حرف مهمش که بعدا فهمیدم همه می گن این بود که بچه باید یه روتین مشخص بر اساس زمانی که می تونه بیدار بمونه داشته باشه. روتین اون اینجوری بود که بیدار که می شه شیر بخوره، بعد بازی کنه، بعد بخوابه. و من سعی می کردم این برنامه رو تا جایی که تو شلوغ پلوغی مهمونی های ایران می شد پیاده کنم. پیشنهاد این کتاب برای اینکه بچه یاد بگیره خودش بخوابه این بود که تا گریه کرد بلندش کنی و تا ساکت شد بزاریش زمین. که یعنی هم به گریه اش رسیدی هم بیشتر از اون کاری نکردی.

مسیح که شروع کرد پستونک نخوردن و اصرار به سینه کردن، حدود یک هفته به موندن ما در ایران مونده بود. من خیلی با خودم فکر کردم آیا شروع کنم تمرنش دادن یا صبر کنم وقتی برگشتیم با توجه به اینکه باز همه چیش می ریزه به هم. خلاصه که تصمیم گرفتم امتحان کنم این روش رو ببینم چی می شه. روز اول خوابوندن صبح مسیح یک ساعت طول کشید و آخر هم یه بار که بغلش کردم در همون چند ثانیه از خستگی و گریه خوابش برد. خوابوندن عصرش هم 40 دقیقه طول کشید. منتها نکته اش این بود که به نظرم می اومد مسیح هوشیار تر از اون که این روش بخواد جواب بده چون هر بار که ورش می داشتم و می زاشتم عصبانی تر می شد و گریه اش شدید تر. خلاصه بعد اون یه روز بی خیال شدم و فکر کردم که صبر کنم تا برگردیم بعد ببینیم چی می شه.

اینجا که اومدیم شروع کردم آنلاین دنبال این گشتن که ببینم مردم دیگه چی می گن. تو این گشتن ها یه کتابی پیدا کردم به اسم sleep sense. کتاب 200 صفحه اس و من تقریبا یه روزه خوندمش چن این قضیه مستقل خوابیدن برای من خیلی مهم بود. از یه چیزیش که همون اول خوشم اومد این بود که نوشته بود اون روش pick up put down برای بچه های 6 ماه به بالا جواب نمی ده چون زیاد می فهمن و عصبانی می شن. یعنی دقیقا تجربه من. ولی حالا روش این چیه؟ اینه که اولا یه روتین قبل خواب باید داشته باشه که به بچه بفهمونه وقت خوابه. و حداقل نیم ساعت هم باید طول بکشه.و توی فضای آروم هم باشه. خود پروسه خوابوندن هم توش گریه هست. ولی فرقش اینه که تو کنار بچه ات می شینی . یعنی می زاریش تو تختش، ولی خودت اونجایی. می تونی باهاش حرف بزنی، نازش کنی، ببوسیش. بچه بازم گریه می کنه. ولی سناریو به اندازه اون روش اول سختگیرانه نیست.

تصمیم گرفتیم این روش رو امتحان کنیم. اول بگم که مسیح الان دوبار در طول روی می خوابه و بعد هم که دیگه شبه. وقتی در طول روز شروع می کنه خمیازه کشیدن و چشماشو مالیدن یعنی وقت خوابه. به عنوان روتین خواب روزش (که یه چیز کوتاهه) من بغلش می کنم، یه خورده تو خونه راه می رم و براش لالایی می خونم (لالایی ثمین باغچه بان رو). بعد می ریم توی اتاقش و همینجور که بغلمه یه کتاب کوتاه می خونیم. بعد می زارمش توی تختش.

برای روتین شبش من یا امیر بغلش می کنیم، دور خون می چرخونیمش و به یه چیزایی شب به خیر می گیم. مثلا گلدونا، خیاط، کتابا، و عکسای پدربزرگا. بعد می ریم توی اتاقش. بهش شیر می دیم. بعد عوضش می کنیم و در همون حال هم روزمون رو براش تعریف می کنیم که از صبح که پا شدیم چی کارا کردیم، بعد ماساژش می دیم، بعد رو صندلی می شینیم و یه کم لالایی می خونیم، بعدم می زاریمش توی تختش.

از این جا به بعد روز و شب یه جوره. می شینیم کنار تخت تا مسیح خوابش ببره. این پروسه همراه با گریه اس، حرفهای ما، نوازش هامون، گاه ریتم گرفتن روی نرده های تخت، گاهی از بالا خم شدن روش و بوسیدنش و بغلش کردن (بدون اینکه بلندش کنیم)، گاهی هم حتی یه بازی دال موشه آروم با ملافه اش صرفا برای اینکه گریه اش بند بیاد. یه عروسک و یه ملافه رو هم گذاشتیم مخصوص خواب.

روز اول، برای اولین خواب روز یک ساعت طول کشید تا بخوابه. برای دومی نیم ساعت. و شب، قرار شد امیر بشینه تو اتاق که ببینه من چی کار می کنم و یاد بگیره. تقریبا نیم ساعت طول کشید و بدون گریه زیاد. آخرش مسیح به پهلو شد، یه خورده نرده های تختش رو نگاه کرد و خوابید. من و امیر چنان ذوقی کرده بودیم که نگو. تا کلی بعدش همینطور الکی می خندیدیم. نکته خیلی مهم اینه ک وقتی خودش می خوابه، خوابش خیلی سنگین تر و طولانی تر هم هست.

روز دوم ولی انگار عقب گرد کرده بود. هردوتا خواب روزش 45 دقیقه تا یک ساعت طول کشید و شب هم یک ساعت و ربع و همه اش با گریه زیاد. یک بار که من اصلا یغلش کردم و از توی تخت درش آوردم.  سختی کار اینه که گاهی وقتی گریه می کنه، یه جوری آدم رو نگاه می کنه که دلت ریش می شه. انگار داره می گه برا چی این کارو می کنی؟ و اینجور لحظه هاست که من نزدیکه ببرم. معمولا اینطوری که می شه یا توی تخت بغلش می کنم، یا دالی موشه بازی می کنم، یا خلاصه هر کاری می کنم که حواسش پرت شه و آروم شه. در طول روز و تنهام و مجبورم خودم بشنم ولی شبها اگه طول بکشه نوبتی جامون رو با امیر عوض می کنیم.

از اون روز ولی به نظرم همینطور داره بهتر می شه. روز سوم خوابهای روزش یه ربع تا 20 دقیقه طول کشید، و شب هم با امیر تقریبا بدون گریه و در عرض نیم ساعت خوابید. کلا به نظرم میاد با امیر راحت تر می خوابه چون می دونه که شانس شیر وجود نداره!

بر اساس کتاب ما باید دیگه الان صندلیمون رو از تخت دور کنیم و جوری بشینیم که فقط ببینتمون و دیگه دست بهش نزنیم. ولی من الان هنوز دلم نمی خواد این کار رو بکنم.

کلا راضیم. و امیدوارم جواب بده.

هیچ نظری موجود نیست: