مسیح از بچگی به یه سری موسیقی های عکس العمل های شدید نشون می داد. یا اشک تو چشمهاش جمع می شد، یا خیلی خوشش می اومد و آروم می شد باهاشون.
حالا یه اتفاق عجیبی که افتاده اینه که از یه سری آوازهایی که من بچه تر بود براش می خوندم و یه مدتی نخوندم الان گریه اش می گیره. در واقع از دو تا لالایی. یکیش لالاییه رنگین کمونه (عروسک جون) و اون یکی هم لالایی اون نوار شعرهای بچگی هامون (بخواب بخواب نازی جون).
یه سری آهنگ هست که من برای لالایی برای مسیح می خونم و تو چرخش بین این آهنگها یه مدتی بود سراغ این دوتا نرفته بودم.
حالا اگه هر کدوم اینها رو براش بخونم اول لب ور می چینه، و اگه قطعش نکنم می زنه زیر یه گریه ای که غم توشه. و با همه گریه های دیگه فرق داره...
۲ نظر:
این لالائی هائی که میگی رو نمیدونم چیه. تو این چیزها من کلی نیاز به مطالعه) دارم!)
ولی هرلالائی هم که شنیدم تا حالا نمیدونم چرا دوست ندارم، احساس میکنم یه غمی تو شونه . همش از غم و دوری، غربت، میگه. البته فکر نمیکنم اینا که تو میخونی واسه مسیح اینجوری باشه! هست؟
یلدا
جی میل متصل به اکانت این وبلاگ یه ورژن بتایی رو گذاشته برای من که باعث شده بود هیچکدوم این کامنت ها رو تا امروز نبینم:) ببخشید. و خوشحالم که داری می خونی:) می خوام لالایی ها رو بخونم ضبط کنم ببینم چی می شه. اگه خوب شد می زارم اینجا:)
ارسال یک نظر