شنبه، دی ۱۹، ۱۳۹۴

سی دی آهنگ های فیلم لگو رو از کتابخونه گرفته. بدون اینکه فیلم رو دیده باشه. سی دی داره پخش می شه، من دارم غذا درست می کنم، مسیح لگو بازی می کنه، و یوسف روی زمین زیر یه اسباب بازی آویزون دراز کشیده و تازه شروع کرده نغ زدن. آهنگه یه جاهایی که احتمالا صحنه های جنگه یه کم ترسناک و خشن می شه. 

بهش می گم: مسیح، یه ذره می ری پیش یوسف تا من کارم تموم بشه؟
می گه آره. 
می ره بالا سرش، یه اسباب بازی براش تکون می ده و یه کم حرف می زنه. یه خورده بعد می گه: مامان، سی دی رو خاموش می کنی؟
خاموش می کنم.
دوباره می چرخه طرف یوسف و می گه: نه جون من، نترس، چیزی نبود. آهنگ بود. می خوای خودم شعر بخونم؟  یه روز یه آقا خرگوشه.....


هیچ نظری موجود نیست: