خاطرات من وقتی دموکراسی آمریکایی را در کمپین اوباما تمرین می کردم
خیلی خوابم میاد فقط اومدم یه چیز کوچیک بنویسم. امشب رفته بودم خونه یکی دیگه از داوطلب ها که دسته جمعی سخنرانی اوباما رو بشنویم برای قبول کردم نمایندگی حزب دموکرات.
منی که همه چی برام بیشتر تازگی و جذابیت یه پروسه سیاسی تازه و قشنگ رو داشت، نشسته بودم وسط یه سری آدمی که آینده کشورشون رو می دیدن تو حرف های این آدم. و لذت می بردن. هیچان زده می شدن. می خندیدن. جیغ می زدن. دست می زدن. و گاهی به احترام سکوت می کردن.
تو اون لحظه هایی که اوباما وسط اون ورزشگاه وایساده بود و حرف می زد و دوربین هی صورتهای خندان و گریان آدمها رو نشون می داد، یهو دل من هم شروع کرد به زدن. از خاطره یه روز فقط کمی متفاوت توی ورزشگاه شیرودی. از خاطره یار دبستانی خوندن، به سخنرانی حجاریان گوش کردن که خیلی چیزی ازش نمی فهمیدیم و همین تاثیر گذار می کرد اون لحظه رو، از صدای متفاوت خاتمی، و از امید و شادی عجیبی که با همراهی اون همه آدم دوروبرم چندین برابر می شد. از اشک ها و خنده های اون دو انتخاباتی که برای من تازه ترین حس ها رو داشتن.
بعد همین چند لحظه کوتاه برگشتم به خونه ای توی میامی، وسط 10 تا آمریکایی که هر کدوم مادر پدرشون مال یه جایی بودن، و دیدم باز اینجام، این مرد جوون دو رگه داره حرف می زنه، و مردم آمریکان که دارن بهش گوش می دن.
فکر کردم به روز 5 نوامبر که نتایج انتخابات کم کم میاد بیرون، تمام این آدمها، مثل 11 سال پیش من و خیلی های دیگه با نگرانی پای تلویزیون می شینن منتظر انتخاب خاتمی شون.
و اگه انتخاب بشه، چه لذتی خواهند برد اون روز و روزهای بعدش، وقتی هر خبری از پایتخت یاد آور تحقق آرزوشونه.
یادش به خیر.
و به امید تجربه دوباره اش برای ما و تجربه تازه اش برای همه اونهایی که کوچیکتر از اون بودن که مزه دوم خرداد رو بچشن.
۱ نظر:
Salam Mishe mesle ghaidmtarha az zendegye shakhsitoon va ehsasato inha bishtar comment bezarin? Kheyly syasy bazy shode..onam az noe ehsasaty va mesle inke shoma baziche shodeyyed..gar che khodetoon ham dost darid engar ke in tajrobe ra bokonid..Lotfan zendegye shakhsy bishtar beshe..ehsasate dokhtarane bihstar beshe..deltangyha..va aghaye hamsar ham bishtar beshe.mamnoon..
ارسال یک نظر