امیر رفت و من لپتاپ رو گذاشتم کنار و همینطور خیره شدم به شکمم. چند دقیقه بعد تکون خوردنش رو روی پوست شکمم هم دیدم. و یه جیغ دیگه و دوباره دویدن امیر که متاسفانه باز هم به جایی نرسید.
ولی خوبیش اینه که به نظر میاد داریم به وقتی که هر دو بتونیم حضورش رو حس کنیم نزدیک می شیم:)
طبق معمول تجربه های این چند ماه، جمله تکراری اینه که حس عجیبی بود! انگار بدنم دیگه فقط مال خودم نیست. این حس رو از روز اول یه خورده داشتم. تو غذا خوردنم خیلی بیشتر مواظب بودم و کار سنگین نکردن هم برام معنیش این بود که یه نفر دیگه داره یه دستورایی ازاون تو می ده. ولی اینکه یه نفر دیگه وقتی من کاملا به هوشم کاملا مستقل از من یه جایی از بدنم رو تکون بده از همه اینا بیشتر نشونه کنترل مشترکه. انگار شکم من حالا با یه سویچ
or
منطقی دوتا منبع نیروی محرک داره!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر