من تو رابطه با خواهر 20 ساله هنوزنمی دونم چی کار باید بکنم. در حالیکه تا حد خوبی 20 سالگیم یادمه. احساساتم. خریت هام. بزرگ شدنهام. ولی حتی تو همون 20 سالگی هم نمی دونم چه اشتباهی رو بهتره نزاری طرف بکنه. بگذریم که گفتن من لزوما معنیش گوش کردن طرف مقابل نیست. ولی خب مسئولیت من از همون موقع که حرف از دهنم خارج می شه شروع می شه.
حتی می دونم که من و امیر سر این موضوع اختلاف نظر داریم. رابطه هامون با خواهر برادرامون فرق می کنه. حتی رابطه هر کدوممون با ناهید هم با هم فرق می کنه.
می بینم که امیر به اندازه من گیج نمی زنه. با اینکه یه جاهایی باهاش مخالفم، ولی خودش می دونه داره چی کار می کنه. من نه. من شک دارم. و خیلی وقتها چیزی نگفتنم سر یه موضوع بخاطر این نیست که تصمیم گرفتم چیزی نگم. بخاطر اینه که تا بیام فکرامو بکنم که باید چیزی بگم یا نه اینقدر از قضیه گذشته که دیگه حرف زدن درباره اش مسخره اس. یا اینکه کلا به هیچ نتیجه ای نمی رسم.
حالا همه اینا رو بردار، ببرش 31 سال عقب تر. واقعا برام سواله که چه جوری قراره بفهمم.....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر