پنجشنبه، دی ۱۵، ۱۳۹۰

دیروز و امروز پسر گرامی اونقدر مشت و لگد زده که نگو. دیشب به زور خوابم برد و هی هم وسطش از خواب می پریدم. موسیقی کلاسیک و لالایی و آواز و ماساژ هم هیچکدوم اثری نداشت.

ولی جالبترین چیز این بود که برای اولین بار ضربه هاش رو در دوجای مختلف حس می کردم. انگار که یکیش مشت باشه یکیش لگد. و همزمان با هم به دوجای با فاصله از شکمم بخوره!

هیچ نظری موجود نیست: