کم کم دارم می فهمم چرا مردم به آخراش که می رسه فقط دلشون می خواد زودتر بچه بیاد بیرون. کمر درد و ترش کردن دیگه تقریبا دائم شده. من یادم نمی آد هیچوقت اینقدر درد دائم داشته بوده باشم. الان تقریبا 10 روزه که قطع نشده! ولی یه کمی یاد گرفتم چه ترکیبی از بالش ها رو چه جوری موقع خواب استفاده کنم که بتونم طولانی تر بخوابم.
بالا و پایین شدن های اعصابم هم فرکانسش رفته بالا.
در ضمن پای پسر گرامی هم خیلی به نظرم درازه. یهویه لگد می زنه بالای نافم، بعد همینطوری می ره می ره تا منتها علیه چپ یا راست پهلوهام. مستقل از اینکه خیلی وقتها حرکتش رو می بینم، حس عجیبی هم هست. اون روز به امیر می گفتم پسر بدبخت دو هفته اس کله پاس، با این لگد هایی هم که می زنه آدم یاد برگردون های توی کارتون فوتبالیستها می افته که گاهی یک هفته طول می کشید!
خلاصه که این ها هم در کنار هیجان و خوشحالی هست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر