شنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۹۲

مسیح چند ماهیه که یاد گرفته از دور برای آدم بوس بفرسته.
اما تازگیها در جهت دلبری ازش استفاده می کنه. وقتی یه کاری می کنه که من ناراحت می شم، و بهش می گم که ناراحتم و قیافه غصه دار می گیرم، یا قیافه عصبانی، یهو شروع می کنه بوس فرستادن. و همزمان باهاش یه لبخند مهربونی می زنه و یه صدای زیری از خودش در میاره انگار که بخواد بگه "آخی..." و جالبیش اینه که انتظار داره بعد از این حرکات اگه خواست کارش رو تکرار کنه من همچنان لبخند بزنم!

امروز می خواست از وسط دوتا میز کوچیک رد شه و هی خودش رو فشار می داد و نمی تونست. بعد برگشت طرف من و شروع کرد صدای شکایت در آوردن. بهش گفتم یه خورده فکر کن چیکار باید بکنی می تونی رد شی. اومد بیرون یه خورده میزها را نگاه کرد. بعد رفت یکیشون رو هل داد. منتها به جای اینکه از اون یکی دورش کنه در جهتی هلش داد که چسبیدن به هم. من داشتم کم کم فکر می کردم برم کمکش که یهو دیدم دراز کشید رو زمین و سینه خیز از زیر میز رفت اون ور.
بسی لذت بردم:)

از وقتی مسیح یاد گرفت اعضا بدنش رو نشون بده، یه بازی که باهاش می کنیم اینه که یاد بگیره بدن ما با بدن اون فرق داره. مثلا می گیم چشم بابا کو؟ چشم مامان کو؟ چشم مسیح کو؟ تا امروز موفقیتی در این زمینه نداشتیم. امروز ولی امیر یکی از این عروسک های نمایش کرده بود توی دستش، و یهو شروع کرد از مسیح پرسیدن که دستش کو؟ دماغش کو؟ و مسیح دونه دونه همه رو روی عروسک نشون داد!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خیلی استراتژی باحالی پیدا کرد. کیف کردم :) :*
یلدا