می رسیم به مهد کودک. وقتی می خواد پیاده بشه، بهش می گم با یوسفم خداحافظی می کنی؟ می چرخه یوسف رو توی صندلیش بغل می کنه می گه: "خدافظ یوسف. من می رم مهدکودک، توهم می مونی پیش مامان." بعد یه کم مکث می کنه و من دلم می ریزه که نکنه الان دلش بگیره که من و یوسف باهمیم و اون نیست. بعد یهو می گه :"مامان وفل به انگلیسی چی می شه؟""
تو اون لحظه مکث بعد اون خداحافظی عمیق، داشته فکر می کرده چه جوری به دوستاش بگه صبحونه چی خورده!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر