پنجشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۹۵

پسری دارم که انگار فهمیده باشد برای روز اول مدرسه اش دلواپسم، هی هر از گاهی بغلم می کنم می کند و می گوید :مامان من برای مدرسه خیلی اکسایتدم!
آمدن این موجود به زندگی من مصداق روشن این شعر اشکها و لبخند هاست
somewhere in my youth, or childhood, I must have done something good

هیچ نظری موجود نیست: