شنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۹۲

مسیح تا حالا اکثر لغات جدیدش رو یه سیلابی یاد می گرفت. یعنی فقط یه سیلاب اول لغت رو می گفت.
الان چند روزه که یهو با سرعت عجیبی هم شروع کرده لغت های جدید می گه (یعنی خیلی حرفهای بیشتری از ما رو تکرار می کنه)، هم خیلی هاش رو دو سیلابی می گه.
جدیدترینش بابابزرگه که می گ بابابوبو (بابای امیر الان پیش مان)
احساس می کنم چیزی نمونده که یهو توی حرف زدن بیفته روی یه دور سریع پیشرفت.
***

خیلی وقتها پیش میاد که با خودم فکر می کنم کاش می شد یه دوربین فیلمبرداری روی پیشونیم کار بزارم که هر وقت خواستم در لحظه روشنش کنم که از مسیح فیلم بگیره. یکی از بیشترین موارد وقتهاییه که دارم عوضش می کنم. گاهی یهو یه نگاهی تحویلم می ده که می خوام غش کنم. گاهی شروع می کنم با یه حالت دلخوشی یه حرفی رو هی تکرار می کنه. یا یه لغتی رو که تازی یاد گرفته. گاهی هم همینطوری یه سری چیز پشت سرهم می گه، و بعضی وقتها هم یه لحنی بهشون می ده که مثل اهنگ خوندن می شه. بعد یهو وسط این آرامش که منم دارم باهاش لبخند می زنم یهو یه  حرکت شدید سریع می کنه در جهت غلط زدن که باید دو دستی نگرش دارم. و این از اون ضد حال های اساسیه!

هیچ نظری موجود نیست: